فهرست "
ترجمه نهج البلاغه (ترجمه انصاری)
"
مقدمه مترجم
مقدمه مترجم
ادبيات على«ع»
مرزهاى خرد و بينش
وحدت وجودى
روش سخنورى على(ع)
۲ على«ع» نمايشگر عدالت جهانى
تساوى وجودى
محبت عميق
راستى حيات
خير وجود و انقلاب حيات
۳ على«ع»در آغاز سخن
۴ پاره اى از نامه ها،خطبه ها،عهدها و وصاياى على«ع»
پرستش آزادگان
اى مردم...
سخنى با ابو ذر
اطمينان به دنيا
درود بر تو اى پيامبر خدا
بهترين و بدترين مردم
استبداد و خودكامى عثمان
من يكى از افراد شما هستم
حق باطل شدنى نيست
پست ترين شما بمقام والاترين شما باز مى گردد
خدا گذشته ها را مى بخشد
رشوه
اگر پايدار نباشيد
با مردم از روى انصاف رفتار كنيد
آيا پيروزى را در سايهء ظلم جستجو كنيم؟
مردم در حقوق با يكديگر برابرند
بسوى اصحاب جمل
از لانه ات بيرون بيا
اتمام حجت
او خواست مغالطه كند
من همراه آنان خواهم بود
با چه چيز پاسخ داده مى شود؟!
در ميان امواج كوه پيكر دريا
آنان را با نيرنگ كشتند
كسانى كه با من جنگيدند
سخن مى گوئيد اما لال هستيد
هرگز از دشمن انتقام نگيريد
زنان
زمامداران ننگين
خانه و خيمه اى باقى نمى ماند
گشاده گلو
حرص توانگران
بسوى حق
خرما به«هجر»بردن
از خدا بترس
گروهى را هلاك ساختى
فريب دادن كودك
شگفتا!
گناه و نيرنگ
بهاى بيعت
رشوه خواران
دنيا و آخرت خود را به باد دادى
بر تو سخت خواهم گرفت
در خوشگذرانى غلطانى
از معاويه بر حذر باش
مردم نزد ما برابرند
اى مرد مانندها...
اگر با اين شمشيرم بينى مؤمن را بزنم
آيا ندانسته سخن مى گوئيد
شما را با فاسد ساختن خود اصلاح نمى كنم
بنظر من بايد صبر كرد
از سرزنش شما خسته شدم
بقاى حكومت
صلح بهتر است
يك سفارش ارزنده
خدايا پيروزى يافته را از ستمگرى دور گردان
خدايا ميان ما و آنان را اصلاح كن
با زبانهاى آنان سخن گفت
آنان را بر مردم حكومت دادند
دو دسته
پيشوايان دادگر
اگر هفت اقليم را به من بدهند...
بادهاى تند آن را نمى جنباند
پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمديده
نيرنگ بازان
تو و برادر انسانت
به سخنم گوش فرا دهيد...
با اين كه حق را مى ديدند آنرا رها كردند
من شما را مى ترسانم
كجا هستند عمالقه!؟
كجاست عمار؟
خودبينى،تعصب،ستمگرى
دنيا از پى شما پيچيده مى شود
قانون اساسى حكمرانان
حدود ماليات
بيخردان و تبهكاران
رشوه خوارى در قضاوت
به كمك ستمديده
مال مردم
امانت
با شمشيرم ترا مى زنم
حكمران و رشوه
حكمران و تمايلات بيجا
بال خود را فرود آور
نادان را بياموز
حكمران خائن
اخلاق پاك
طمعكاران و تنگدستان
قاضى نادان
به رأى خود قضاوت ميكند
دانشمندشان منافق است
اشتباه كارى ميكنند
خوددارى
بپرهيز
خشنودى و خشم
دوروئى و ستم
خويشاوندان
سرشت انسان
روزگار و مردم آن
بسا روزه دارى كه...
اصناف مردم
با هر بادى مى روند
بسا كوچكى كه بر بزرگ پيروزى يافته است
چراغ شبش ماه بود
به روش مسيح
آنچه نمى دانيد مگوئيد
گفتارشان توأم با راستى است
منافقان
براى آنان هميشگى است
به ترس و وحشت مبتلا مى سازند
عمر آنان طولانى تر بود
واى بر خيابانهاى آباد شما!
خدايا كوههاى ما شكافته شده
بدگوئى مردم
امروز مى گذرد و فردا فرا مى رسد
آه از دورى سفر!
طبيعت وجود
ماه تابانى در آن به جريان انداخت
خروش آب
آفرينش شبكور
آفرينش طاوس
آفرينش مورچه
آفرينش ملخ
خدايا،مرا بيامرز
چه ديدم؟
او را ببخشيد
ستمديده
گاوهاى سه گانه
۵ پاره اى از سخنان حكمت آميز على«ع»
×
ارسال بازخورد
موضوع
عنوان
نام-نام خانوادگی
پست الکترونیک
متن